آنيتا عشق زندگی ماآنيتا عشق زندگی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

ثمره عشقمان

مادر و دیگر هیچ.................

مادر فقط یه زن نیست. خالق دومه. اونه که بعد از خدا تنها دلیل بودن یه بچه ست. مادر بودن یعنی خواستن. انتظار کشیدن. دویدن و بدست آوردن. یعنی دست بذاری روی شکمت. دست و پای کوچولوشو عین ماهی تو دلت تکون بده و تو صدقه بذاری برای سلامتیش. یعنی لحظه به لحظه یه وجود و حمل کنی. ولی فقط حامل نباشی. وقتی داریش سعی کنی کامل باشی. مادر بودن یعنی بی خوابی و لالایی. یعنی یکی حتی اگه خواب خواب هم باشه بازم بوی تورو از بقیه تشخیص بده، سرش و برگردونه سمت تو. یعنی اگه زمین خورد قبل از هر کس دیگه تو از جات بپری و رنگت مثل گچ سفید شه. مادر که باشی کسی رو داری که هر اتفاقی براش بیفته بازم میاد بغل تو تا آروم بشه. حتی اگه سی سالش هم بشه بازم سرش دنبال...
21 آذر 1392

السلام علیک یا أباعبدالله

لسلام علیک یا اباعبدالله : دیباچه عشق و عاشقی باز شود ، دلها همه آماده پرواز شود ، با بوی محرم الحرام تو حسین ، ایام عزا و غصه آغاز شود . آغاز محرم حسینی را تسلیت عرض مینمایم   با آب طلا نام حسین قاب کنید، با نام حسین یادی از آب کنید، خواهید که سر بلند و جاوید شوید، تا آخر عمر تکیه به ارباب کنید   سلام بر عاشقان حسین (ع) امیدوارم عزاداریهاتون مقبول حق قرار بگیره و همه بچه هامون زیر سایه ارباب همیشه سالم و حسینی باشند. چند روز پيش همايش شير خوارگان روز جهاني حضرت علي اصغر بود ما هم آنيتا جونو آماده كرديمو و رفتيم اما متاسفانه دير رسيديم و مجلس داشت تموم ميشد اينم چند تا عكس دخملي با لباس سبز.     ...
19 آبان 1392

اين روزهاي دخترم

سلام به عشق زندگيم دختر نازم ببخشيد يه كم دير اومدم چند روزي كارو گرفتاري داشتم وقت نميكردم آپ بشم اما اومدم از اين روزهاي دخملي بگم دختر ما هزار ماشاالله براي خودش خانمي شد ديگه كم كم شروع كرده به حرف زدن و جمله گفتن يكريز حرف ميزنه من خابم مياد سلام مامان صبح بخير ما هم تا يه جمله ميگه كلي براش ذوق ميكنيم و دلمون براش غش و ضعف ميره چند وقت پيش اول مهر ميخاستم چون كه آني رو هم از شير هم از پوشك گرفته بودم ثبت نام كنيم مهد يه دوسه باري هم برديم ولي ديديم فضاي مهد ها افتضاحه نصف بچه ها سرما خورده يكي سرفه ميكرد يكي آبريزش بيني داشت برا همين يه كم ترسيديم و چون كه حوصله مريضي و سرما خوردگي رو نداشتيم منو بابايي تصميم گرفتيم تو خو...
16 آبان 1392

سلام به همه

با تاخير عيدتون مبارك سلام به گل دخترم ببخشيد ماماني دير اومدم چند روزي بود خانوادگي سرما خورده بوديم وحشتناك بود خيلي بيماري بدي بود اول دخملي و باباش مريض شدن و من تا چند روز پرستار اونا بودن مجبور شديم آني رو ببريم درمانگاه چون تب شديد داشت دكتر دو تا 6cc براش نوشت كه ماماني بميره با كلي جيغ و گريه بهت تزريقشون كردن يه كم كه دخملي و بابا خوب شدن مامان مريض افتاد تو رختخواب ديگه با كلي سوپ خوردن و دم كردنيهاي گرم خدا رو شكر بهتر شديم اما آنيتا جون بعضي وقتا شب خيلي سرفه ميكنه كه با كتوتيفن بهتر ميشه اما از اين روزاي دخترم خدا رو صد هزار مرتبه خيلي آروم و حرف گوش كن شده وقتي يكسالش بود براش يه كتاب شناخت حيوانات گرفتم كه الان ...
28 مهر 1392

پيك رفتن ما و آنيتا جون

سلام به همگي     ديروز يعني جمعه صبح كه از خواب بيدار شديم تصميم گرفتيم من و بابايي و آنيتا جون بريم بيرون نيست كه خدا رو شكر هوا بهتر شده پدر شوهرم زمين كشاورزي دارن با چاه آب تصميم گرفتيم بريم سر زمينا الانم فصلي كه ذرت كاشتن گفتيم بريم هم حال و هوامون عوض ميشه هم كلي به آنيتا جون خوش ميگذره وسايلمونو برداشتيم و راهي شديم جاي همه خيلي خالي وا قعا خوش گذشت آنيتا رو كه ديگه نگين اصلا به چشم نميديديمش عمه طاهره و امير مهدي جون هم اومده بودن كلي با هم بازي كردن يعني چي بگم لذت دنيا رو بردن كلي صفا كرديم واقعا سر سبز بود از بس كه بچه ها رو ميذاريم تو محيط  در بسته ديگه خسته شدن واقعا خوب بود حالا د...
20 مهر 1392

خريد برا آني جون

سلام به همه مامانا و ني نياشون و سلام به دختر گلم   امروز طي يك برنامه من و بابايي و آني طلا رفتيم بر آني جون خريد كنيم ما هم دخترمونو برداشتيم و رفتيم بازار آنيتا جون خيلي دختر خوبي بود همش خودش راه ميرفت اصلا خدا رو شكر اذيتمون نكرد چون كه ميخايم تولدشو فرداشب براش بگيريم يه كيك خوشجل براش خريديم كه تو پست بعدي عكسشو براتون ميذارم كلي لباسم براش خريديم يه سري كتاب داستان و اسباب بازي هم براش گرفتيم  كلي خوشحال شد شمع و كلاه هم براش گرفتيم فقط موند تزئينات خونه كه اونم فردا براش انجام ميديم  خيلي دوست داريم آني جون امروز خيلي دختر ماهي بودي مامان قربونت بشه اينم عكساي بابايي و آني جون   ...
17 مهر 1392

جشن تولد 2 سالگي آنيتا جون

    سلام به همگي   با چند روز تاخير اومديم كه بگيم برا آني جون يه جشن تولد كوچولو گرفتيم البته جمعه شب چون كه شنبه 13 مهر شهادت جواد ائمه ما هم به خاطر حرمت اينروز تولد آنيتا جونو يه شب جلوتر انداختيم روز قبلش كه با بابايي رفتيم و براي دخملي خريد كرديم صبح روز جمعه كه از خاب بيدار شديم رفتيم بازم بيرون بابابايي يه كم ديگه خريد داشتيم بعد برگشتيم خونه به خاله اينا زنگ زديم همچنين خونه دوتا بابابزرگا و عمه جون دعوتشون كرديم برا شب يه جشن كوچولويي خصوصي عصر كه شد بابايي آنيتا جونو برد يه دوري بزنه منم تو خونه موندم كه خونه رو جمع و جور كنم و وسايل پذيرايي رو آماده كنم دخملي ما اونشب كلي با بچه ها با...
16 مهر 1392

دخترم من خوشبختم......................

دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش   -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته با...
16 مهر 1392

اينا هم عكسايي اولين روزاي زندگي عشقم

          بقيه عكسايي آنيتا جون در ادامه مطلب...............................   اينجا آني جون تقريبا 20 روزشه       عزيز دلم اينجا بعد از 40 روزگيشه   آني 3 ماهه شده     5 ماهگي آنيتا جون     آنيتا رو ديگه اواسط 5 ماهگي تو روئروئك گذاشتيم     اينجا بابايي موهاشو فشن كرده   مامان فدات بشه چه ناز خابيدي         اينم دستبد قشنگ دخترم كه بابايي براش كادو گرفته   ...
10 مهر 1392

پایان روزهای 23 ماهگیت

  عزیز دلم سلام روز به روز داری شیطون تر میشی همش در حال ورجه  وورجه کردن و پریدن و دویدن و کوبیدن و خلاصه کلی شیطنتهای دیگه هستی و من از این بابت خوشحالم که یه فرزند سالم و سرحال دارم خودم یه موقع به شیطونیات بیشتر جو میدم و با هم دیگه میدویم و میپریم و میخندیم وجیغ میکشیم وقتی بابا از سر کار میاد بدو بدو میری در و باز میکنی میری جلوش و میگی سلام مامان قربون اون سلام کردنت بشه که اینقده کلمه ها رو بامزه ادا میکنی .       وقتی احساساتی میشی محکم دستهات و میندازی دور گردنم و فشار میدی اون موقع است که ...
4 مهر 1392