اين روزهاي دخترم
سلام به عشق زندگيم دختر نازم
ببخشيد يه كم دير اومدم چند روزي كارو گرفتاري داشتم وقت نميكردم آپ بشم اما اومدم از اين روزهاي
دخملي بگم دختر ما هزار ماشاالله براي خودش خانمي شد ديگه كم كم شروع كرده به حرف زدن و جمله
گفتن يكريز حرف ميزنه من خابم مياد سلام مامان صبح بخير ما هم تا يه جمله ميگه كلي براش ذوق ميكنيم
و دلمون براش غش و ضعف ميره چند وقت پيش اول مهر ميخاستم چون كه آني رو هم از شير هم از پوشك
گرفته بودم ثبت نام كنيم مهد يه دوسه باري هم برديم ولي ديديم فضاي مهد ها افتضاحه نصف بچه ها سرما
خورده يكي سرفه ميكرد يكي آبريزش بيني داشت برا همين يه كم ترسيديم و چون كه حوصله مريضي و
سرما خوردگي رو نداشتيم منو بابايي تصميم گرفتيم تو خونه كنار خودم بمونه هم بهتر ميتونم بهش
برسم هم وسايل نقاش براش گرفتم كه تو خونه راحت تر نقاشي كنه برا همين صبح ها كه از خواب بيدار
ميشه بعد از اينكه صبحونشو خورد ميشنه جلو تي وي و كارتون تماشا ميكنه منم از فرصت استفاده ميكنم
كارامو انجام ميدم هر از چند گاهي هم يه سركي بهش ميزنم هر چند دقيقه براش ميوه و خوردني ميبرم
كه در حين كارتون ديدن اونارو هم بخوره و ديگه صبح تاظهر كه بابايي مياد خونه مشغولش ميكنم بابا هم
كه بياد ديگه با با با مشغول بازي ميشه در كل دخترم خيلي مهربون و حرف گوش كنه فداي اون چشماي
كتاب خوندنو فوق العاده دوست داره هر كتاب داستاني رو بايد 100 بار براش بخونيم ديگه بعضي اوقات
منو بابايي خسته ميشيم پاسش ميديم به همديگه قربون دختر گلم بشم اينم عكسايي دخترم
مشغول كشيدن نقاشي.