آنيتا عشق زندگی ماآنيتا عشق زندگی ما، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

ثمره عشقمان

پيك رفتن ما و آنيتا جون

سلام به همگي     ديروز يعني جمعه صبح كه از خواب بيدار شديم تصميم گرفتيم من و بابايي و آنيتا جون بريم بيرون نيست كه خدا رو شكر هوا بهتر شده پدر شوهرم زمين كشاورزي دارن با چاه آب تصميم گرفتيم بريم سر زمينا الانم فصلي كه ذرت كاشتن گفتيم بريم هم حال و هوامون عوض ميشه هم كلي به آنيتا جون خوش ميگذره وسايلمونو برداشتيم و راهي شديم جاي همه خيلي خالي وا قعا خوش گذشت آنيتا رو كه ديگه نگين اصلا به چشم نميديديمش عمه طاهره و امير مهدي جون هم اومده بودن كلي با هم بازي كردن يعني چي بگم لذت دنيا رو بردن كلي صفا كرديم واقعا سر سبز بود از بس كه بچه ها رو ميذاريم تو محيط  در بسته ديگه خسته شدن واقعا خوب بود حالا د...
20 مهر 1392

خريد برا آني جون

سلام به همه مامانا و ني نياشون و سلام به دختر گلم   امروز طي يك برنامه من و بابايي و آني طلا رفتيم بر آني جون خريد كنيم ما هم دخترمونو برداشتيم و رفتيم بازار آنيتا جون خيلي دختر خوبي بود همش خودش راه ميرفت اصلا خدا رو شكر اذيتمون نكرد چون كه ميخايم تولدشو فرداشب براش بگيريم يه كيك خوشجل براش خريديم كه تو پست بعدي عكسشو براتون ميذارم كلي لباسم براش خريديم يه سري كتاب داستان و اسباب بازي هم براش گرفتيم  كلي خوشحال شد شمع و كلاه هم براش گرفتيم فقط موند تزئينات خونه كه اونم فردا براش انجام ميديم  خيلي دوست داريم آني جون امروز خيلي دختر ماهي بودي مامان قربونت بشه اينم عكساي بابايي و آني جون   ...
17 مهر 1392

جشن تولد 2 سالگي آنيتا جون

    سلام به همگي   با چند روز تاخير اومديم كه بگيم برا آني جون يه جشن تولد كوچولو گرفتيم البته جمعه شب چون كه شنبه 13 مهر شهادت جواد ائمه ما هم به خاطر حرمت اينروز تولد آنيتا جونو يه شب جلوتر انداختيم روز قبلش كه با بابايي رفتيم و براي دخملي خريد كرديم صبح روز جمعه كه از خاب بيدار شديم رفتيم بازم بيرون بابابايي يه كم ديگه خريد داشتيم بعد برگشتيم خونه به خاله اينا زنگ زديم همچنين خونه دوتا بابابزرگا و عمه جون دعوتشون كرديم برا شب يه جشن كوچولويي خصوصي عصر كه شد بابايي آنيتا جونو برد يه دوري بزنه منم تو خونه موندم كه خونه رو جمع و جور كنم و وسايل پذيرايي رو آماده كنم دخملي ما اونشب كلي با بچه ها با...
16 مهر 1392

دخترم من خوشبختم......................

دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش   -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته با...
16 مهر 1392

اينا هم عكسايي اولين روزاي زندگي عشقم

          بقيه عكسايي آنيتا جون در ادامه مطلب...............................   اينجا آني جون تقريبا 20 روزشه       عزيز دلم اينجا بعد از 40 روزگيشه   آني 3 ماهه شده     5 ماهگي آنيتا جون     آنيتا رو ديگه اواسط 5 ماهگي تو روئروئك گذاشتيم     اينجا بابايي موهاشو فشن كرده   مامان فدات بشه چه ناز خابيدي         اينم دستبد قشنگ دخترم كه بابايي براش كادو گرفته   ...
10 مهر 1392

پایان روزهای 23 ماهگیت

  عزیز دلم سلام روز به روز داری شیطون تر میشی همش در حال ورجه  وورجه کردن و پریدن و دویدن و کوبیدن و خلاصه کلی شیطنتهای دیگه هستی و من از این بابت خوشحالم که یه فرزند سالم و سرحال دارم خودم یه موقع به شیطونیات بیشتر جو میدم و با هم دیگه میدویم و میپریم و میخندیم وجیغ میکشیم وقتی بابا از سر کار میاد بدو بدو میری در و باز میکنی میری جلوش و میگی سلام مامان قربون اون سلام کردنت بشه که اینقده کلمه ها رو بامزه ادا میکنی .       وقتی احساساتی میشی محکم دستهات و میندازی دور گردنم و فشار میدی اون موقع است که ...
4 مهر 1392

حمام كردن آني جون

دختر نازم ديگه با اومدن فصل پاييز شما هم ديگه كم كم بايد آب بازي رو كنار بذاري اين تابستون مگه جرات داشتيم تو خونه دوش بگيريم با گريه زاري پشت در حمام رو ميگرفتي و ميگفتي آب بازي هر چي برات توضيح ميدادم مامان جان بسه ديگه خيلي خيلي آب بازي كردي ولي كو گوش شنوا ما هم مجبور بوديم بندازيمت تو وان پر از آب كلي كيف ميكردي وقتي ميگفتيم آنيتا مياي بيرون ميگفتي نه آب بادي من و بابايي هم ديگه ميذاشتيم خوب به قول خودت آب بادي كني در كل پروسه حمام كردنت يكساعتي طول ميكشيد الان ديگه هوا يكم تغيير كرده دخملي ما هم ديگه بايد كمتر بره سراغ آب بازي حالا عكسايي بعد از حمام تو برات ميذارم كه با شيلا جون گرفتي.       &nbs...
2 مهر 1392

دخترك شيطون مامان

سلام به همگي   اينم عكس شيطونياش كه رفته داخل كشوهاي تخت       خوبين خوشين ميخام امروز از دخترك شيطونم بنويسم كه حسابي شيطوني ميكنه و ما بايد همش دنبالش باشيم كه يه وقت كاري دست خودش نده امروز دقيقا 35 روزه كه آنيتا جونو از شير گرفتيم و تازه 5 روزه آروم شده و تازه پرو‍‍ژه از شير گرفتن به پايان رسيده امروز تازه ازش ميپرسيديم كه آنيتا ميخاي كجا بري ميگفت مدرسه قربونت بشم تو چه ميدوني داره اول مهر از راه ميرسه امروز خونه بابايي بوديم همش ميرفتي لباساتو مياوردي برا خاله ها و دايي ها و ميگفتي اين خريدم اين خريدم تو چقد مهربوني دخترك خوشكلم مامان فداي چشماي قشنگت بشه و اما عكسايي دخترك شيطونم ...
30 شهريور 1392